«همه میمیرند»، رمانی از سیمون دوبووار، نویسنده و فیلسوف اگزیستنسیالیست فرانسوی، که در سال 1946 منتشر شد، اثری است که با عمقی فلسفی به مفاهیمی چون جاودانگی، خودشیفتگی و معنای وجود میپردازد. داستان حول دو شخصیت اصلی میچرخد: کنت ریموند فوسکا، نجیبزادهای ایتالیایی که به زندگی ابدی محکوم شده، و رژین، دختری جوان، زیبا و بازیگر تئاتر که گرفتار خودشیفتگی و جاهطلبی است.
رژین، که نمیتواند وجود مستقل دیگران را تحمل کند و حتی حضورشان او را آزار میدهد، در تناقضی آشکار، هم به دنبال جاودانگی است و هم دنیایی را که برایش بیارزش است، طلب میکند. او به قدری خودخواه است که گاه از حسادت به دیگران، خود را از خواب محروم میکند. آشنایی او با فوسکا و آگاهی از راز جاودانگیاش، زندگیاش را دگرگون میکند. رژین شیفتهی این ایده میشود که نمایشهای تئاتریاش در ذهن فوسکا، که عمری ابدی دارد، جاودانه باقی خواهد ماند. فوسکا، در مقابل، با روایت گذشتهی خود و شرح زندگیاش در طول هفت قرن، دریچهای به تجربههای بیپایانش باز میکند. اما این خاطرات، که سرشار از وزن زمان و تکرار هستند، تأثیری غیرمنتظره بر جاهطلبیهای رژین میگذارند و او را با پرسشهایی عمیق دربارهی معنای زندگی و ارزش جاودانگی مواجه میکنند.
دوبووار در این رمان، با نثری روان و تأملبرانگیز، به کاوش در تناقضهای وجودی انسان، بهویژه در برابر مفهوم مرگ و جاودانگی، میپردازد. «همه میمیرند» نهتنها داستانی دربارهی عشق و خودشیفتگی، بلکه تأملی فلسفی است بر اینکه جاودانگی، آیا موهبتی است یا نفرینی ابدی.
«فوسکا به من نگاه کرد، چشمانش انگار قرنها را در خود پنهان کرده بود. گفت: 'تو جاودانگی میخواهی، اما نمیدانی چه سنگین است.' و بعد، از جنگها، عشقها و شهرهایی گفت که دیده بود و دیگر نبودند. من گوش میدادم، اما قلبم میلرزید. آیا واقعاً میخواستم برای همیشه در ذهن او بمانم، یا فقط میترسیدم که فراموش شوم؟»
| نویسنده | سیمون دوبوار |
|---|---|
| مترجم | مهدی سحابی |
| ناشر | فرهنگ نشر نو |
| سال انتشار | 1362 |
| تعداد صفحه | 447 |
| قطع | رقعی |
| شابک | 9786004901024 |
| نوع جلد | نرم |
هنوز هیچ نظری برای این محصول ثبت نشده است.